سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سیب سرخ


ساعت 1:43 عصر یکشنبه 87/5/20

      عزیزم تولدت مبارک     

 

  سلام

 

این دفعه زود زود آپ کردم

نمی دونید که چقدر دیشب بدو بدو کردم که تولد عزیزم خوش بگذره یه تنه همه کار کردم اولش رفتم کتاب فروشی و یه کتاب خیلی خیلی زیبا (حافظ) خریدم بعدش یه مغازه دیگه یه جعبه خوشگل و عشقولانه براش خریدم

سر راهم رفتم یی سری به مامانم زدم آخه خونه مامان اینا به شرکت نزدیکه بعدش دوباره رفتم خرید یه مغازه دیگه یه عطر خوشبو براش خریدم و باز یه جعبه خوشگل دیگه بعدش دیگه از خستگی داشتم بیهوش میشدم خودمو رسوندم به قنادی خلاصه یه عالمه خرید + یک دونه کیک حالا باید 3 تا ماشین سوار می شدم که خودمو برسونم خونه یه تماس با خونه گرفتم دیدم وای مهمون هم داریم

خلاصه خسته و له خودمو رسوندم خونه یه راست رفتم تو آشپزخونه یه شام خوشمزه درست کردم

خلاصه درسته خسته شدم ولی همه چی خوب بود و به همه خوش گذشت

آقای همسر ساعت 5 صبح میره سرکار من همیشه اون زمان خوابم ولی امروز صبح تا از در خونه رفت بیرون یه اس ام اس عشقولانه فرستادم  که کلی خوشحالش کرد  


¤ نویسنده: jila

نوشته های دیگران ( )

3 لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
3
:: بازدید دیروز ::
1
:: کل بازدیدها ::
24497

:: درباره من ::

سیب سرخ

jila
من تو یه روز قشنگ پاییزی با همسرم آشنا شدم و چند سال بعد باز تو یه روز قشنگ از فصل زیبای پاییز با هم ازدواج کردیم

:: لینک به وبلاگ ::

سیب سرخ

::پیوندهای روزانه ::

:: آرشیو ::

بوی باران (اولین نوشته های من )
خاطرات من
روزهای من
ادامه خاطرات من

:: اوقات شرعی ::

:: لینک دوستان من::

پروژه , پروژه های دانشگاهی ، پروژه های دانشجویی

:: خبرنامه وبلاگ ::